- دومین نهالکاری در روستای سمل
- دشتستانگردی/قسمت اول بخش شبانکاره + عکس
- بزرگداشت استاد فخرایی در جایی که خود آنجا را ثبت ملی کردهبود
- مرگهای تراژیک تاریخ معاصر ایران
- طنین مرغ سحر در غار گُریک/ پیمایش بزرگترین غار تونلی کشور تقدیم به روح بزرگ شجریان
- گزارش تصویری از مراسم خاکسپاری استاد شجریان
- مراسم اقامه نماز بر پیکر محمدرضا شجریان انجام شد + تصاویر
- عکسهای خبرگزاری فرانسه از 8 سال جنگ تحمیلی
- روز جهانی بدون خودرو در برازجان برگزار گردید
- اوج گرفتن عقابهای برازجان از تنگه بنرود تا آبشار سیلاری
داد خبر؛ «دختری در نهمین روز پائیز» اولین مجموعه داستان اعظم دریسی است که امسال توسط نشر ایجاز منتشر و روانه بازار شده است. جدیدترین داستان از این نویسنده را در زیر میخوانیم:

داد خبر ـ اعظم دریسی: دی پرویز خیک دوغ را محکم میکوبید، اخمهایش از زیر خالکوبی ابروهایش چقدر خواستنیتر بود، چین افتاده بود به پیشانیاش و زیر لب غرولند میکرد.
پرویز ادامه داد: دی جونی مگه بد میگم؟ والا دیگه نمیتونی به فرشید برسی، گوش حرفم بگیر!
دی پرویز نگاهی به تویزهی روی گلیم انداخت که هنوز کادیهای نون محلی و استکان چای وسطش گذاشته بود و صدایش را بلند کرد: دی فرشید؟ کجا رفتی دورت بگردم بیو کادی و چای بخه دیه.
پرویز در حالی که دستش را از لای موهای چتریاش بیرون میآورد گفت: دی اصلا گوش حرفم دادی چه سیت گفتم؟
- ها گوش دادم چه گفتی! زیادی هم گوش دادم چه گفتی، بوای خدا بیامرزت فرشیده داده دس مو، مگر مو بمیرم و زنده نباشم که فرشیده بدم بهزیستی، میفهمی؟ الانم یه سیلی کن ببین ککات کجا رفته تا باز خرابکاری نکرده صداش کن بیاد ناشتاشه بخرهها
پرویز از روی خاک بلند شد، شلوار پاچه گشادش را تکانید و گفت: کجا رفته، یا دور کوز مرغیه یا دور کهره و گاو...
صدای داد و بیداد فرشید بلند شد: وایسا بی صاحاو، کجا میری، وایسا
گوسالهی پیشونی سپید به سرعت دوید تو حیاط و اومد سمت گلیم، همینطور که میدوید رفت توی تویزه و استکانا رو شکست و رفت سمت در اتاق.
پرویز دوید رفت گوساله رو از اتاق دور کنه و صدای دی پرویز با عصبانیت بلند شد: فرشیدو خدا بگم چه وت کنه دی
دی پرویز انگار دنبال بهانهای بود داد بزند. گریه کند. دستش را کوبید روی سینهاش، صدای النگوهای گشادش روی دستهای استخوانیاش بلند شد و گفت: ای خدا سینه به قبرم بزنی دی! بمیرم تا خیال دوتاتون راحت بشه و شروع کرد به گریه کردن.
فرشید آمد کنار دی پرویز با آن چشمهای معصوم و لوچش خیره شد به مادر و با لکنت گفت: ها می میفهمم چه شده
به، به خیالت نمیفهمم؟ پرویزو میخوا مونه ببره بذاره ببهزیستی، حتما حاج رسول گفته مونه از اینجو صحرا کنه که وقتی مریم عروست شد مو اینجو نباشم.
دی پرویز اشکهایش را با مینار از گوشهی چشمش پاک کرد و گفت: ای حرفا نری پیش کسی بزنیا، آبرو مانه و حاج رسوله ببری، کی ای چیا گفته؟
فرشید گفت: خوم، خوم میگم
او دفعه که بیل از دستم خورد به پای گاو حاج رسول کینه ازم گرفته، والا گا خو پاش خوب شده، کل ولات هم داره شیر
میده دیه چشه؟
دی پرویز همینطور که با دستش کرهها را از خیک دوغ جدا میکرد گفت: دی بره ناشتاته بخه، بره کادی نون سیت گرفتم، برو افتو دوبالا هسا، تا جمع کنم امرو تلیت دوغ و حلوای پنجو سیت درست کنما.
فرشید با آن قد کوتاه و تپلی شروع کرد به بشکن زدن و رقصیدن و خواندن: بیو بریم خونهی خومون چاس نون و ماسه، هشکله ،وی تش بگیره عاشقی ...
تش بگیره عاشقی، ای تش بگیری صغو که مونه نخواستی.
دی پرویز نی قلیان را از کنار خودش برداشت و زد روی کمر فرشید: فرشیدو آبرومونه بردیا بسته دی بشی ناشتاته بخرا، نه دیه اسم صغو میش ابریمه بیاری که ککاش علی مرگت میشینه.
بعد از ظهر شده بود، دی پرویز قلیانش را چاق کرده بود و نشسته بود کنار باغچه، دخترش فرخنده که با بچههایش آمده بود سری به مادر بزند داشت برنج پاک میکرد.
دی پرویز همانطور که نی قلیان را گذاشته بود گوشهی لبش و پک میزد گفت: دی فری بچهها کجا رفتن صداشون نمیاد؟
_ تلویزیون کارتن داشت روشن کردم بشینن سر وصدا نکنن دی والا.
ایسو نگفتیا پرویز میخوا فرشیده ببره بهزیستی؟
_ دی والا دل ندارم، فرشید خو روز به روز ناآرومتر، مونم خو روز به روز پیرتر میشم، پرویز میگه کجا میتونی بهش برسی، مریم هم بعد عروسی گرفتار مدرسه و درسه یه بعداز ظهری کمک دستت باشه مگه تا کی میتونه،میگه بهزیستی جاش بهتره، اونجو مثل خوش زیاده.
دی پرویز دوباره شروع کرد به گریه کردن: روزی که فرشید دنیا اومد چقدر دلمون خوش بی، همه میگفتن مثل دونهی نقله بسکه سرخ و سفیده و بوره،چقدر قشنگ بی دورش بگردم.
چندماه گذشت بچه نه گردن میگرفت نه هیچ، مثل مچهی شُلی بی دی والا،
کمکم رفتیم بردیمش دکتر، گفتن ای بچه مُنگله و راهی نداره، همی که هسه.
دی والا سگ باشی دی نباشی چقه دلم سیش میسوزه.
هقهق دی پرویز پیچیده بود تو صدای گنجشکها که حالا پر شده بودند لابهلای شاخههای درخت کنار.
روزها میگذشت و پرویز مرتب توی گوش مادر میخواند تا فرشید را ببرند بهزیستی، کمکم دی پرویز هم داشت راضی میشد،انگاری کم آورده بود، مانده بود بین دوتا پسرش.
یکی دارد ازدواج میکند با هزار امید و آرزو عروس میآورد به خانه، یکی هم مریض و نیمچه خل نشسته توی خانه.
نه میتواند دل از فرشید بکند، نه میتواند بیشتر به اموراتش رسیدگی کند.
آفتاب از پشت کوههای نم گرفتهی زاگرس سربرآورده بود، بوی عطر خاک باران خورده همه جا را پر کرده بود، روی خاک رد نمنم باران دیشب مانده بود، دی پرویز پر لباسِ سورمهای و گل دارش را گرفته بود و برای مرغها دانه میپاشید: بیچ بیچ بیچ
بیاین بخورین بیچ بیچ بیچ.
پرویز از اتاق بیرون آمد، کفشش را واکس میزد، فرشید هم بیرون آمد، لباس مرتب و تمیز بیرونی پوشیده بود،موهای بورش را پرویز شانه زده بود
دی پرویز سعی میکرد نگاهش را از آنها بگیرد و مشغول دانه پاشیدن برای مرغها شود، فرشید صدا زد: دی حواسته گردن لیتی باشهها، پاپری داره میزنتش، سی همی گوشت نمیگیرهها، سهمیهشه ای اینا میخرن...
دیپرویز نگاه پرحسرتی به چهرهی معصوم و خندان فرشید انداخت و اشکش بیاختیار جاری شد، فرشید در حالی که دستش را به علامت خداحافظی تکان میداد گفت: دی سیت کماچ هم میگیریم، راسی دمپای طبی هم سیت میگیریم، از اوناااا که که دوتا تسمه دارنا.
اشکهای دی پرویز سُر میخورد روی گونههای لاغر و تکیدهاش، پر لباسش را رها کرد، همهی دانهها ریخت روی زمین، مرغها دورش را گرفته بودند و دی پرویز سرش را چرخانده بود سمت در حیاط و رفتن فرشید و پرویز را نگاه میکرد.
لباسش را تکانید و سریع رفت توی اتاق.
رفت تا نزدیک تاقچه کنار عکس حاج کریم، نگاهی به چشمهای حاج کریم کرد که از پشت عینک ته استکانیاش خیره به چشمانش شده بود و گفت: ایجوری سیلم نکن حاجی، صدای هق هق دی پرویز میپیچید در صدای پنکه سقفی که میچرخید و میچرخید.
عکس حاج کریم را برگرداند سمت دیوار و گفت: یادته همیشه میگفتم دور قد و بالای فرشیدم بگردم با خنده میگفتی: زینو والا فرشید خو قد و قمبالی نداره ولی اولاد عزیزهها، اولاد عزیزه.
قد پرویز و فری سیم عزیزه بلکم بیشتر.
همه جای خانه بوی فرشید را میداد، هر کجا که دی پرویز پا میگذاشت صدای فرشید توی سرش میچرخید.
با اینکه از دلتنگی دیگر برایش دلی باقی نمانده بود ولی جرات رفتن به بهزیستی و دیدن فرشید را نداشت.
چیزی به عروسی نمانده بود و دی پرویز روز به روز رنگ پریدهتر و بیاشتهاتر میشد، کم حرف و بهانهگیر پناه میبرد به باغچه و مرغ و خروسها و حرف زدن و دعوا کردن با بزها و گاو و گوساله.کاری که همیشه فرشید میکرد و انگار همین دی پرویز را آرام میکرد.
نمنمِ باران پاییزی شروع شده بود،دم ظهر بود و دی پرویز خرماها را ریخته بود توی قابلمه، آب ریخته بود رویشان و چنگ میزد.
پرویز گفت: دی میخوای چه کنی؟
_ دی میخوام شلهی خرمای درست کنم.
دورش بگردم فرشید چقه بچهم علاقه داشت با شلهی خرمای تو هوای بارونی.
دی پرویز خرماها را چنگ میزد و اشکهایش میریخت.
دستهایش را شست و رفت کنار باغچه، کنار درخت کنار که حالا شکوفه داده بود، باران از روی برگهای کنار سر میخورد روی مینار دیپرویز، کنارهای کال از لابلای شکوفهها خودنمایی میکردند.
دی پرویز یه دونه کنار چید و گذاشت زیر دندانش وبا گریه گفت: دی فرشید، دی دورت بگردم کنار دنگلوک دراومدهها
میفهمی دی؟ دستش را گذاشت روی سرش و نشست پایین درخت و هقهق گریه کرد: مو بی تو میمیرم فرشید ، دی مو بی تو میمیرم.
فرشید عروسی ککات نزیکهها
آخر هفته عروسی داریم دی.
یادته میخواستی گُرد مخ ببری در خونهی پرویز گیر کنی؟
دی پرویز همینطور با خودش حرف میزد و سرور میخواند و گریه میکرد.
پرویز قابلمهی کوچکی به دست گرفته بود و داشت از حیاط بیرون میرفت، با بغض نگاهی به مادر کرد وگفت: دی کاری نداری؟ میرم سی مریم شله خرمای ببرم زودی میام خونه.
دی پرویز در حالی که سرش پایین بود و چهرهی اشکآلودش را قایم میکرد گفت: نه دی دورت بگردم سلامشون برسون.
چندساعتی میگذشت و باران
داشت تندتر میشد، ابرهای تیره هوا را تاریکتر کرده بودند، انگار که تنگ غروب شده باشد، پرویز هنوز نیامده بود.
دی پرویز آمده بود سری به گاو و بزها بزند، و از انباری مقداری تنباکو بردارد ببرد قلیان چاق کند، رو به آسمان کرد و گفت: خدایا بچههامه به تو سپردم، کجا رفت ای بچه از دم ظهر تا الان؟ خدایا موقع رفتنش چه نکبتی داشتم گیر گریه شدم تا سرمه بخره سرو چیشم که همیشه نزیکه.
چاله چولههای حیاط پر از آب باران شده بود.
صدای چرخیدن کلید توی در آمد، حتما پرویز است، دی پرویز در حالی که حرکتش با دمپایی سخت شده بود و هی گیر میکرد توی گل و شلهای حیاط آمد سمت در، در باز شد پرویز خیس و باران خورده آمد داخل ، در را باز کرد و گفت : بیو تا دورت بگردم بیو داخل
فرشید هم خیس و چلیس وارد حیاط شد: سرش باندپیچی شده بود، دی پرویز که از خوشحالی نمیدانست چه کار کند بیاختیار شروع کرد به کل کشیدن
چندبار کل کشید و دوید سمت فرشید، بغلش کرد و صورتش را غرق بوسه کرد: دی دورت بگردم، دی مونس دلم خوش اومدی فرشید جونیم
قربون قد و بالات برم دی جونی سرت سیچه باندپیچه؟
فرشید در حالی که از خوشحالی اشک میریخت گفت: یه یه دختری بی ، رفتم گفتم میای با هم عروسی کنیم بیایم ولات؟ نمیفهمم سیچه هولم داد سرم شکست.
_ آخی دور بچهم بگردم، دسش بشکه دخترو .
_ دی ولش کنا همو صغو از همهشون بهتره میگم بره همو صغو سیم بسونا.
دی پرویز نگاهی به پرویز انداخت که چشمهایش از گریه سرخ شده بود و گفت: دی دورت بگردم که دلمه شاد کردی
دور چشمات بگردم برو تو خونه لباسته عوض کن تا سرما نخردی.
پایان...۱۳۹۹/۸/۲۱
اعظم دریسی
جدیدترین اخبار
- رمزگشایی از یک راز دهها میلیون ساله
- قیمت طلا (مثقال ۱۸ عیار، گرم ۱۸ عیار) در بازار امروز یکشنبه ۱۷ اسفند
- رازهای پنهان سانچی
- نرخ سود وام مسکن جوانان کاهش یافت
- ارتباط بانکی ۲.۵ میلیون کارتخوان بیهویت قطع شد
- جزئیات قیمت رسمی انواع ارز/ نرخ ۴۷ ارز ثابت ماند
- صبحانه، بهترین وعده برای کاهش تری گلیسیرید؛ ۵ پیشنهاد غذایی
- طرز تهیه سبزه گندم برای عید
- معلمان ۶۰ گیگ اینترنت رایگان دریافت میکنند
- تصویر تکاندهنده مشاور وزیر بهداشت از بیمارستان رازی اهواز
- خانوارهای دارای ۳ فرزند و بیشتر خانهدار میشوند
- اثاثکشی بدون مجوز پلیس ممنوع
- خونریزی پزشک ایرانی پس از تزریق واکسن روسی
- خواننده رپ محاکمه شد
- شناسایی ۳۴۴ بیمار مبتلا به ویروس انگلیسی در کشور
- نحوه انتشار سریع کرونای انگلیسی در ایران
- کشف لایه مرموز و پنهان هسته زمین
- جزئیات قیمت رسمی انواع ارز/نرخ ۲۶ ارز کاهش یافت
- زمان انتشار گزارش سازمان جهانی بهداشت درباره منشأ کرونا اعلام شد
- نرخ تست PCR در بخش خصوصی ۳۱۰هزار تومان
- چرا بستههای شبانه اپراتورها حذف شد؟
- کاشت ۱۰۰ نهال، مهریه محیط زیستی یک عروس
- تحمیل تنماهی و ربگوجه به مردم در ازای خرید روغن
- برنج قهوهای؛ ارزش غذایی بالا، بیگانه با سفره ایرانی
- پولهای بلوکه شده ایران در عراق آزاد شد
- آمار بالای فوتی های کرونا در چاق ترین کشورهای جهان
- پیشگویی عجیب سرنوشت بیماران با مار در آفریقا
- غلامپور مربی دروازهبانهای استقلال شد
- قیمت جهانی طلا به پایینترین سطح ۹ ماهه افت کرد
- قیمت موز به زودی کاهش مییابد
- جزئیات نرخ رسمی ۴۷ ارز/ قیمت ۸ ارز کاهش یافت
- اگر تمام شب بیدار بمانیم چه بلایی سر مغزمان میآید؟
- روبیکا زیر تیغ ساترا رفت
- ممنوعیت سفرهای نوروزی به هرمزگان تصویب شد
- تلویزیون آخر هفته چه فیلمهایی پخش میکند؟
- مراقب حراجهای قلابی آخر سالی باشید
- نوعی از ویروس کرونا که میتواند افراد را دوباره آلوده کند
- طلا دوباره نزول کرد
- جزئیات قیمت رسمی انواع ارز/ افزایش نرخ ۲۹ ارز
- تخصیص اعتبار جهت بازسازی و تجهیز کلانتریها